72
غزل شمارهٔ ۲۷۹۰
بار دیگر ملتی برساختی برساختی
سوی جان عاشقان پرداختی پرداختی
بار دیگر در جهان آتش زدی آتش زدی
تا به هفتم آسمان برتاختی برتاختی
پرده هفت آسمان بشکافتی بشکافتی
گوی را در لامکان انداختی انداختی
سوی جانان برشدی دامن کشان دامن کشان
جان ها را یک به یک بشناختی بشناختی
درزدی در طور سینا آتشی نو آتشی
کوه را و سنگ را بگداختی بگداختی
بود در بحر حقایق موج ها در موج ها
بر سر آن بحر جان می باختی می باختی
صبر کردی تا که دریا رام گشت و رام گشت
بهر کشتی بادبان افراختی افراختی