شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۹۷
مولوی
مولوی( غزلیات )
92

غزل شمارهٔ ۱۹۷

ای بنده بازگرد به درگاه ما بیا
بشنو ز آسمان ها حی علی الصلا
درهای گلستان ز پی تو گشاده ایم
در خارزار چند دوی ای برهنه پا
جان را من آفریدم و دردیش داده ام
آن کس که درد داده همو سازدش دوا
قدی چو سرو خواهی در باغ عشق رو
کاین چرخ کوژپشت کند قد تو دوتا
باغی که برگ و شاخش گویا و زنده اند
باغی که جان ندارد آن نیست جان فزا
ای زنده زاده چونی از گند مردگان
خود تاسه می نگیرد از این مردگان تو را
هر دو جهان پر است ز حی حیات بخش
با جان پنج روزه قناعت مکن ز ما
جان ها شمار ذره معلق همی زنند
هر یک چو آفتاب در افلاک کبریا
ایشان چو ما ز اول خفاش بوده اند
خفاش شمس گشت از آن بخشش و عطا