شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۶۱۷
مولوی
مولوی( غزلیات )
85

غزل شمارهٔ ۱۶۱۷

بت بی نقش و نگارم جز تو یار ندارم
تویی آرام دل من مبر ای دوست قرارم
ز جفای تو حزینم جز عشقت نگزینم
هوسی نیست جز اینم جز از این کار ندارم
تو به رخسار چو ماهی چه لطیفی و چه شاهی
تو مرا پشت و پناهی ز تو آراسته کارم
جز عشقت نپذیرم جز زلف تو نگیرم
که در این عهد چو تیرم که بر این چنگ چو تارم
تن ما را همه جان کن همه را گوهر کان کن
ز طرب چشمه روان کن به سوی باغ و بهارم