93
غزل شمارهٔ ۱۳۲۱
ایا هوای تو در جان ها سلام علیک
غلام می خری ارزان بها سلام علیک
ایا کسی که هزاران هزار جان و روان
همی کشند ز هر سو تو را سلام علیک
به وقت خواندن آن نامه های خون آلود
بخوان ز جانب این آشنا سلام علیک
تو می خرامی و خورشید و ماه در پی تو
همی دوند که ای خوش لقا سلام علیک
به خاک پای تو هر دم همی کنند پیغام
هزار چشم که ای توتیا سلام علیک
تو تیزگوش تری از همه که هر نفست
ز غیب می رسد از انبیا سلام علیک
سلام خشک نباشد خصوص از شاهان
هزار خلعت و هدیه ست با سلام علیک
چنانک کرد خداوند در شب معراج
به نور مطلق بر مصطفی سلام علیک
زهی سلام که دارد ز نور دنب دراز
چنین بود چو کند کبریا سلام علیک
گذشت این همه ای دوست ماجرا بشنو
ولیک پیشتر از ماجرا سلام علیک