شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۱۲۱۴
مولوی
مولوی( غزلیات )
82

غزل شمارهٔ ۱۲۱۴

بیا که دانه لطیفست رو ز دام مترس
قمارخانه درآ و ز ننگ وام مترس
بیا بیا که حریفان همه به گوش تواند
بیا بیا که حریفان تو را غلام مترس
بیا بیا به شرابی و ساقیی که مپرس
درآ درآ بر آن شاه خوش سلام مترس
شنیده ای که در این راه بیم جان و سر است
چو یار آب حیاتست از این پیام مترس
چو عشق عیسی وقتست و مرده می جوید
بمیر پیش جمالش چو من تمام مترس
اگر چه رطل گرانست او سبک روحست
ز دست دوست فروکش هزار جام مترس
غلام شیر شدی بی کباب کی مانی
چو پخته خوار نباشی ز هیچ خام مترس
حریف ماه شدی از عسس چه غم داری
صبوح روح چو دیدی ز صبح و شام مترس
خیال دوست بیاورد سوی من جامی
که گیر باده خاص و ز خاص و عام مترس
بگفتمش مه روزه ست و روز گفت خموش
که نشکند می جان روزه و صیام مترس
در این مقام خلیلست و بایزید حریف
بگیر جام مقیم و در این مقام مترس