238
غزل شمارهٔ ۱۱۸۳
اگر کی در فرینداش یوقسا یاوز
اوزن یلداسنا بو در قلاوز
چپانی برک دت قر تن اکشدر
اشیت بندن قراقوزیم قراقوز
اگر ططسن اگر رومین وگر ترک
زبان بی زبانان را بیاموز
سر چوب تری آن گاه گرید
که یابد آن سوی دیگر تف و سوز
چو اسماعیل قربان شو در این عشق
که شب قربان شود پیوسته در روز
خمش آن شیر شیران نور معنیست
پنیری شد به حرف از حاجت یوز