81
غزل شمارهٔ ۱۰۱۳
اگر حریف منی پس بگو که دوش چه بود
میان این دل و آن یار می فروش چه بود
فدیت سیدنا انه یری و یجود
الی البقاء یبلغ من الفناء یذود
اگر به چشم بدیدی جمال ماهم دوش
مرا بگو که در آن حلقه های گوش چه بود
معاد کل شرود طغی و منه نی
مثال ظلک ان طال هو الیک یعود
وگر تو با من هم خرقه ای و همرازی
بگو که صورت آن شیخ خرقه پوش چه بود
بامر حافظ الله المکان یعی
بمس عاطفه الله الزمان ولود
اگر فقیری و ناگفته راز می شنوی
بگو اشارت آن ناطق خموش چه بود
ایا فؤاد فذب فی لظی محبته
ایا حیاه فدومی فقد اتاک خلود
وگر نخفتی و از حال دوش آگاهی
بگو که نیم شب آن نعره و خروش چه بود
ترید جبر جبیر الفؤاد فانکسرن
ترید نحله تاج فلا تنی به سجود
از آنچ جامه و تن پاره پاره می کردیم
بیار پارگکی تا که رنگ و بوش چه بود
برغم انفک لا تنکسر کما الحیوان
به نصف وجهک لا تسجدن شبیه یهود
وگر چو یونس رستی ز حبس ماهی و بحر
بگو که معنی آن بحر و موج و جوش چه بود
یقول لیت حبیبی یحبنی کرما
الیس حبک تأثیر حب ود ودود
وگر شناخته ای کاصل انس و جان ز کجاست
یکیست اصل پس این وحشت وحوش چه بود
ایا نضاره عیشی بما تهیجنی
متی تقر عیونی و صاحبی مفقود
وگر بدیدی جانی که پشت و رویش نیست
گه تصور عشاق پشت و روش چه بود
لئن سکرت بما قد سقیتنی یا دهر
اکون مثلک لدا لربه لکنود
وگر ز عشق تو سردفتر غرض ماییم
هزار دفتر و پیغام و گفت و گوش چه بود