شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شماره ۱۰
ملا هادی سبزواری
ملا هادی سبزواری( غزلیات )
131

غزل شماره ۱۰

آمده از خود بتنگ کو سردار فنا
نوبت منصور رفت گشته کنون دور ما
تا نکنی ترک سرپای در این ره منه
خود ره عشق است این هر قدمی صد بلا
موجهٔ طوفان عشق کشتی ما بشکند
دست ضعیفان بگیر بهر خدا تا خدا
خضر رهی کو که ما عاجز و درماندهایم
کعبه مقصود دور خار مغیلان به پا
از کف من برده دل آن بت پیمان گسل
رشک بتان چو گل غیرت ترک خطا
کیش تو عاشق کشی مهر و وفا کار من
از لب تو حرف تلخ وزلب من مرحبا
گرچه نکردی قدم رنج ببالین من
لااقل از بعد مرگ بر سرخاکم بیا
سینهٔ اسرار را محرم اسرار ساز
ای تو بزلف و برخ رهزن وهم رهنما