78
غزل شمارهٔ ۵۸۷
محتشم چون عمر صرف خدمت وی میکنی
پادشاهی گر نکردی این زمان کی میکنی
توسن عمر آن جهان پیما ستور باد پا
یک جهان طی می کند چون بادپاهی میکنی
سختی راه محبت را دلیل این بس که تو
در نخستین منزلی هرچند ره طی میکنی
ساقیا بر ساحل غم مانده ام وقتست اگر
کشیت ساغر روان در قلزم می میکنی
سنبل از تاب جمالت می نشیند در عرق
زلف را هرگه نقاب روی پر خوی میکنی
آهوان در پایت ای مجنون از آن سر می نهند
کاشنائی با سگ لیلی پیاپی میکنی
گفته بودی می کنم با محتشم روزی وفا
شاه خوبان وعده کردی و وفا کی می کنی