140
مرثیه
دران سپیده ی ناپایدار
تو مثل کرگدن
از بیشه پا برون هشتی
و آسمانه ی شب را
چو آسمان سحر
شکافتی و
شکفتی به سوی بی سویی
دران سپیده ی ناپایدار مرغی را
به همسرایی خود خواندی
و مرغ هیچ نگفت
و خون ز شاخه فرو ریخت
و مرغ پر زد و از ریسمان باد آویخت
دران سپیده ی ناپایدار مردانی
ز دور می خواندند
هنوز نعش صداشان بر آبها جاری ست