223
با همین دل و چشم هایم، همیشه
با همین چشم، همین دل
دلم دید و چشمم می گوید
آن قدر که زیبایی رنگارنگ است، هیچ چیز نیست
زیرا همه چیز زیباست، زیباست، زیباست
و هیچ چیز همه چیز نیست
و با همین دل، همین چشم
چشمم دید، دلم می گوید
آن قد که زشتی گوناگون است، هیچ چیز نیست
زیرا همه چیز زشت است، زشت است، زشت است
و هیچ چیز همه چیز نیست
زیبا و زشت، همه چیز و هیچ چیز
و هیچ، هیچ، هیچ، اما
با همین چشم ها و دلم
همیشه من یک آرزو دارم
که آن شاید از همه آرزوهایم کوچک تر است
از همه کوچک تر
و با همین دل و چشمم
همیشه من یک آرزو دارم
که آن شاید از همه آرزوهایم بزرگ تر است
از همه بزرگ تر
شاید همه آرزوها بزرگند، شاید همه کوچک
و من همیشه یک آرزو دارم
با همین دل
و چشم هایم
همیشه