272
بر مزار مادرم
باز آمدم بپرسش حال تو ای امید
ای مادری که هر نفسم گفتگوی تست
باز آمدم که بوسه زنم برمزار تو
ای مادری که هر نفسم گفتگوی تست
باز آمدم که شکوه کنم از غم فراق
وز بانگ ناله، روح ترا با خبر کنم
مادر! غم تو همنفسم شد بجای تو
با این غم بزرگ ، چه خاکی بسر کنم؟
جان پسر فدای تو، ای مادر عزیز
کی دانی از فراق ، چها بر پسر گذشت؟
هر لحظه ای که در غم مرگت ز ره رسیده
با سوز آه آمد و با چشم تر گذشت
غمخانه است سینه ی من در فراق تو
آنکس که هست از غم من باخبر، خداست
آگه نبودم از غم بی مادری، ولی ـــ
مرگت پیام داد که: بی مادری بلاست
وقتی ز دست ما و نماند از برای ما
غیر از غمی ، شکسته ودلی، جان خسته ای
تو مرغ جاودان بهشتی شدی ولی ـــ
داند خدا که پشت پسر را شکسته ای
مادر! بخواب خوش ، که زیادم نمیروی
جانم فدای تو ، منزل مبارکت
مادر بخواب ، کعبه ی من خاک کوی تست
قربان خاک کوی تو ، منزل مبارکت