169
قهرمان خسته
ای قهرمان خسته میدان زندگی !
ای رهنورد خسته تن و خسته جان من !
موی سپید گونه تو گرد راه تست
آثار خسته جانی تو در نگاه تست
در راه عمر تو که همه پاک بود و پاک ـ
بسیار دیده ام که نشیب و فراز بود
بسیار دیده ام که بچشم نجیب تو ـ
درد و ملال بود و غمی جانگداز بود
اما به زندگانی پر افتخار تو ـ
نه حرف عجز بود، نه دست نیاز بود.
***
دست تو پاک بود و دلت پاک و چشم، پاک
روح تو جز بشهر حقیقت سفر نکرد
جان تو جز به راه مروت گذر نکرد
مرد خدا توئی
روشندلی که دین و شرف را بروزگار ـ
هرگز فدای یافتن سیم و زر نکرد
***
تو پاکدامنی
در چهره تو نقش مسیحا نشسته است
اندهگین مباش ـ
گر روزگار، با تو گهی کجمدار بود.
زیرا نصیب تو ـ
از این شکستها شرف و افتخار بود.
***
ای مرد پاکباز !
در راه عمر، هر که سبکبار میرود ـ
پا مینهد به درگه حق، رو سپید و پاک
و آن سیم و زد طلب که گرانبار زیسته است
دست گناه مینهدش در دهان خاک
***
ای قهرمان خسته تن و خسته جان من !
دانم تو کیستی
دانم تو چیستی
یکعمر در سراچه دلتنگ زندگی ـ
مردانه زیستی
در پیش خلق، خنده بلب داشتی ولی ـ
پنهان گریستی .
در چشم من مسیح بزرگ زمانه ای
ای مرد پاکزاد
بر جان پاک تو ـ
از من درود باد ـ
از من درود باد .
(( یازدهم آبان ۱۳۴۸ ))