شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
طلای ناب
مهدی سهیلی
مهدی سهیلی( گزیدهٔ اشعار )
284

طلای ناب

مانند تصویری که پیچد در دل دود ـ
یاد آیدم تصویر دوری از جوانی
در دور دست خاطرم چون سایه ابر ـ
نقشی است از ویرانه های زندگانی .
ز آنروزگان هیچ در یادم نمانده است ـ
جز آنکه روز رنج من آغاز میشد
هر بامدادان میگشودم دیده از خواب ـ
چشمم بروی ماتمی نو باز میشد
هر صبح، بر خورشید، میگفتم: سلامی
هر شام، بر مهتاب میخواندم: درودی
اما میان صبح و شام خود ندیدم ـ
نه در دل امیدی و نه بر لب سرودی
در هر سحر، با دیدن نقش سپیده ـ
گفتم بخود: در این سپیده ها فریب است
هر جا که دیدم چهره ای تابنده چون مهر ـ
گفتم: نقابی بر رخ دیوی مهیب است
دیدم چو برگ مرده ای را در ره باد ـ
آگه شدم از برگریز زندگانی
هر کجا که دیدم غنچه ای از شاخه افتاد ـ
آمد بیادم: عمر کوتاه جوانی
یکشب بخود گفتم که: ای بیگانه با خویش!
ای خفته در نای وجودت موج فریاد !
غیر از زیان، سودت چه بود از زندگانی ؟
آخر چه می خواهی از این « ویرانه آباد » ؟
چون خسته ای ماندی ز راه و بر تو بگذشت ـ
بسیار پائیز و زمستان و بهاران
اما در این هنگامه ها سودی نبردی ـ
جز دیدن داغ عزیزان، مرگ یاران
هر نقش تو از زندگی غم بود و غم بود
دیدی براه عمر خود رنج از پس رنج
هرگز نبودت صبح و شام شادی اندوز
یکدم ندیدی لحظه های عافیت سنج
رود سیاهی در پی رودسپیدی است ـ
این شب که میپوید روزی شتابان
تکرار در تکرار، می بینی بهر سال ـ
اسفند و فروردین وتیر و مهر و آبان
هان ای مسافر در چه کاری، در چه راهی؟
آخر چه می خواهی از این منزل بریدن؟
نقش تو ای گمکرده ره، در این سفر چیست ـ
جز سنگ ره خوردن، بلا بر خود خریدن؟
تا برگشایم پرده ای از راز هستی
بسیار شبها در پس زانو نشستم
اندیشه ها چون ابر در هم میگذشتند
اما از آن اندیشه ها طرفی نبستم
در ناتوانی ها ز پا افتادگی هاـ
یکشب توانم داد، دست دستگیری
دل را جوانی داد و جان را نور بخشید ـ
فرزانه پیری، عارف روشن ضمیری
گفتا که: ای گمکرده راه زندگانی !
دل بد مکن اینجا سرای رنج و درد است
هر کس که در دنیا ندارد رنگ اندوه
بیهوده جو، بیهوده گو، بیهوده گرد است
مارا به بزم دیگری خوانده است معشوق
آن بزم را باشد شرابی ماتم آلود
ما رهروان مقصد آزادگانیم
سر منزل پاکان، رهی دارد غم آلود
آنرا که میخواهد پاک از عیب ها کرد
در کوره های تلخکامی میگدازند
ما را به آتش های دنیا میسپارند
تا از وجود ما طلای ناب سازند .
(( آبان ماه ۱۳۵۰ ))