224
میخواهم دوباره بخوانمت
گفتم : سلام
آمدهام تا دوباره بنویسمت
و هیزم کلمه ریختم آنجا
گفتم : میخواهم بدانم نون نامت
چه گونه بر تنور حس امروزم میچسبد
وامروز نبضم
چه انفجاری خواهد داشت
وقتی بگویم دوستت دارم
میخواهم دوباره بچینمت
ای میوهی رسیدهی کامل
ای اتفاق هر نفس افتادنی
ای گوشت شیرین خالص تابستان
میخواهم دوباره بخوانمت
تا دوباره خواندنت را
پرندگان مهاجر ترانهی اشتیاق وطن کنند
و آسمان غروب پاییزی
یکسره کهکشانی از ترانه و پرواز شود