391
کجای جهان بگذارمت
نه رفتهای
نه پیام آمدنی دادهای
خانه در تصرف بوی توست
تو نیستی و خانه در تصرف بوی توست
حس میکنم
تنهایی ستاره را
این همه ستارهی تنها ؟
یکی به یکی نمیگوید بیا
هر یک
از آسمانهی خویش
چونان چشم پرنده درخشان
از آشیانهی تاریک
حس میکنم
نیش ستاره را
در چشمم
طعم ستاره را
در دهانم
و طعم یک کهکشان تنهایی را
در جانم
کجای جهان بگذارمت
تا زیباتر شود آن جا ؟
بنویس میآیم
تا آشیانه به گام و به دست و سلام
آراسته شود