شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۱۰۲ - الطبقة الثانیه ابومحمد الجریری رحمه اللّه
خواجه عبدالله انصاری
خواجه عبدالله انصاری( طبقات الصوفیه - امالی پیر هرات )
101

بخش ۱۰۲ - الطبقة الثانیه ابومحمد الجریری رحمه اللّه

نام وی احمد بن محمد بن الحسین و گفتند: که حسین بن محمد، و کنیت ابومحمد و کنیت پدر ابوالحسین و گفتند: که نام جریری عبداللّه بن یحیی بود و از شیخ الاسلام عبداللّه انصاری اناراللّه برهانه و وسع علیه رضوانه این شنیدم: و نیز گفتند: کی این درست نشود و بکنیت معروفست، وی از مهینان اصحاب جنید٭ بوده، و پس جنید برجای جنید جریری بنشاندن از زیرکی. وی عالم بود از علماء مشایخ قوم، صحبت کرده بود با سهل تستری٭ و جز ازو، در سال هبیره بمرده در تشنا مار ور پای و زحمت در آن جنگ قرامطه، در سنه اثنی عشرة ثلثمائه. و نیز گفتند: که در سنه اربع عشر شیخ الاسلام گفت قدس اللّه روحه: کی جریری گفت: کی عزیزتر خلق چهار تن‌اند: عالمی که بعلم خویش کار کند، و عارف کی از سر وقت سخن گوید نه از کراسه و آموخته. و مرید کی با او صحبت می‌کند باز هیچ تمتع ندارد و قایم باو بی‌سبب. شیخ الاسلام گفت: کی قایم باو بی‌سبب او بود تو خود هم سببی، تو باید که نبی تا سبب برخیزد.
جریری گوید: الرجاء طریق الزهاد والخوف سلوک الابطال. و هم وی گوید: رویة الاصول باستعمال الفروع و تصحیح الفروع بمعارضة الاصول و لاسبیل الی المقام بمشاهدة الاصول الا بتعظیم ما عظم اللّه من الوسایط و الفروع. و هم جریری گفته: التصوف عنوة و لا صلح.
شیخ الاسلام گفت: کی تصوف بطلب و صلح نیاوند کی آن قهر است آن تیر است چون برق از نور اعظم که از بالای درآید. تا به کی اندازد، آنک طالب آنست، آن ازو گریزانست، و انک اهل آنست، ارچه گریزانست، آن بروی شتابانست. و گفت: که او بطلب نیابند اما طلب یابد از بهر آنرا کی نیابد طلب نکند. باید کی خود طلب شناسی، این باب دیگر است.
وانشدنا الامام لنفسه:
یا سادتی زعزت قلبی بالنذر
و دقینا بعودات الزبر
لم اکن رمت هوکم طایعاً
انی امرء وقد قمیصی من دبر