83
غزل شمارهٔ ۹۲۸
از لب شیرین چون شکر نبات آورده ئی
وز حبش بر خسرو خاور برات آورده ئی
بت پرستانرا محقق شد که این خط غبار
از پی نسخ بتان سومنات آورده ئی
مهر ورزانرا تب محرق بشکر بسته ئی
یا خطی در شکرستان بر نبات آورده ئی
خستگان ضربت تسلیم را بهر شفا
نسخهٔ کلی قانون نجات آورده ئی
ای خط سبز نگارین خضر وقتی گوئیا
زانکه سودای لب آب حیات آورده ئی
تا کشیدی نیل بر ماه از پی داغ صبوح
چشمهٔ نیل از حسد در چشم لات آورده ئی
چون روانم بیند از دل دیده را در موج خون
گویدم در دجله نهری از فرات آورده ای
زاندهان گر کام جان تنگدستان می دهی
لطف کن گر هیچم از بهر زکوة آورده ئی
دوش می گفتم حدیث تیره شب با طره هات
گفت خواجو باز با ما ترهات آورده ئی