72
غزل شمارهٔ ۸۸۱
ای مقیمان درت را عالمی در هر دمی
رهروان راه عشقت هر دمی در عالمی
با کمال قدرتت بر عرصهٔ ملک قدم
هر تف آتش خلیلی هر کف خاک آدمی
طور سینا با تجلی جمالت ذره ئی
پور سینا در بیان کبریایت ابکمی
کاف و نون از نسخهٔ دیوان حکمت نکته ئی
بحر و کان از موج دریای عطایت شبنمی
از قدم دم چون توانم زد که در راه تو هست
ز اول صبح ازل تا آخر محشر دمی
ای بتیغ ابتلایت هر شکاری شبلئی
وی بمیدان بلایت هر سواری ادهمی
تشنگانرا از تو هر زهری و رای شربتی
خستگانرا از تو هر زخمی بجای مرهمی
رفته هر گامی بعزم طور قربت موسیئی
خورده هر جامی ز دست ساقی شوقت جمی
هر بتی در راهت از روی حقیقت کعبه ئی
هر نمی از ناودان چشم خواجو زمزمی