104
غزل شمارهٔ ۷۰۸
خیز تا برگ صبوحی بچمن ساز کنیم
دیدهٔ مرغ صراحی بقدح باز کنیم
زاهدانرا بخروشیدن چنگ سحری
از صوامع بدر میکده آواز کنیم
باده از جام لب لعبت ساقی طلبم
مستی از چشم خوش شاهد طناز کنیم
بلبلان چون سخن از شاخ صنوبر گویند
ما حدیث قد آن سرو سرافراز کنیم
چنگ در حلقهٔ آن طره طرار زنیم
چشم در عشوهٔ آن غمزهٔ غماز کنیم
وقت آنست که در پای سهی سرو چمن
برفشانیم سردست و سرانداز کنیم
کعبهٔ روی دلارای پریرویان را
قبلهٔ مردمک چشم نظر باز کنیم
از لب روح فزا راح مروح نوشیم
همچو عیسی پس از آن دعوی اعجاز کنیم
سایهٔ شهپر سیمرغ چو بر ما افتاد
گر چه کبکیم چه اندیشهٔ شهباز کنیم
در قفس چند توان بود بیا تا چو همای
پر برآریم و برین پنجره پرواز کنیم
چون نواساز چمن نغمه سرا شد خواجو
خیز تا برگ صبوحی بچمن ساز کنیم