شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۴۵۱
خواجوی کرمانی
خواجوی کرمانی( غزلیات )
90

غزل شمارهٔ ۴۵۱

بلبل دلشده از گل به چه رو باز آید
که دلش هر نفس از شوق بپرواز آید
آنکه بگذشت و مرا در غم هجران بگذاشت
باز ناید وگر آید ز سر ناز آید
همدمی کو که برو عرضه کنم قصه شوق
هم دل خسته مگر محرم این راز آید
از سر کوی تو هر مرغ که پرواز کند
جان من نعره زنان پیش رهش باز آید
هر نسیمی که از آن خطه نیاید با دست
خنک آن باد که از جانب شیراز آید
ما دگر در دهن خلق فتادیم ولیک
چاره نبود زر اگر در دهن گاز آید
لاله رخساره بخون شوید و سیراب شود
سرو کوتاه کند دست و سرافراز آید
بلبلی را که بود برگ گلش در دم صبح
بجز از ناله شبگیر که دمساز آید
گر سگ کوی تو بر خاک من آواز دهد
جان من با سگ کوی تو به آواز آید
ور چو چنگم بزنی عین نوازش باشد
ساز بی ضرب محالست که بر ساز آید
بلبل دلشده گلبانگ زند خواجو را
که درین فصل کسی از گل و می باز آید ؟