71
غزل شمارهٔ ۳۵۵
رنج ما بردیم و گنج ارباب دولت برده اند
خار ما خوردیم و ایشان گل بدست آورده اند
گر حرامی در رسد با ما چه خواهد کرد زانک
رخت ما پیش از نزول ما بمنزل برده اند
می پرستان محبت را ز غم اندیشه نیست
از برای آنکه آب زندگانی خورده اند
هر که در عشق پریرویان نیامد در شمار
عارفانش از حساب عاقلان نشمرده اند
با وجود آنکه بد گفتند و نیک انگاشتیم
ما نیازردیم و بدگویان ز ما آزرده اند
گلعذاران بین که کل پرده بر ما می درند
ما برون افتاده ویشان همچنان در پرده اند
باد پیمایان که آگه نیستند از سوز عشق
زان نمی سوزند از آه گرم ما کافسرده اند
زنده دل قومی که پیش تیغ عشقت شمع وار
ز آتش دل سر فدا کردند و پای افشرده اند
چون ببدنامی برآمد نام خواجو در جهان
نیک نام آنها که ترک نیک نامی کرده اند