68
غزل شمارهٔ ۳۳۴
از صومعه پیری بخرابات درآمد
با باده پرستان بمناجات درآمد
تجدید وضو کرد بجام می و سرمست
در دیر مغان رفت و بطاعات درآمد
هر کس که ز اسرار خرابات خبرداشت
از نفی برون رفت و باثبات درآمد
این طرفه که هر کو بگذشت از سر درمان
درد دلش از راه مداوات درآمد
ایدل چو در بتکده در کعبه گشودند
بشتاب که هنگام عبادات درآمد
فارغ بنشست از طلب چشمهٔ حیوان
همچو خضر آنکس که بظلمات درآمد
مطرب چو خروس سحری نغمه برآورد
با مرغ صراحی بمقالات درآمد
دل در غم عشقش بخرافات درافتاد
جان با لب لعلش بمراعات درآمد
مستان خرابش بدر دیر کشیدند
در حال که خواجو بخرابات درآمد