81
غزل شمارهٔ ۳۳۲
خسرو انجم بگه بام برآمد
یا مه خلخ بلب بام برآمد
صبح جمالش بدمید از شب گیسو
یا شه روم از طرف شام برآمد
سرو گل اندام سمن عارض ما را
سبزه بگرد رخ گلفام برآمد
مجلسیان سحری را شب دوشین
کام دل از جام غم انجام برآمد
چشمهٔ خورشید درخشان مروق
وقت صبوح از افق جام برآمد
کام من این بود که جان بر تو فشانم
عاقبت از لعل توام کام برآمد
زلف تو چون سلسله جنبان دلم شد
بس که بدیوانگیم نام برآمد
خال تو تا دانه و زلفین تو شد دام
کیست که مرغ دلش از دام برآمد
گو برو آرام چو کام دل خواجو
از لب جانبخش دلارام برآمد