70
غزل شمارهٔ ۳۱۴
گر سر صحبت این بی سر و پایت باشد
بر سر و چشم من دلشده جایت باشد
پای اگر بر سر من مینهی اینک سر و چشم
سرم آنجا بود ایدوست که پایت باشد
بنده چون زان تو و بنده سراخانهٔ تست
هر زمان از چه سبب عزم سرایت باشد
بیگهست امشب و وقتی خوش و یاران سرمست
در چنین وقت تمنای کجایت باشد
چون وصالت بتضرع ز خدا خواسته ام
نروی امشب اگر ترس خدایت باشد
خواب اگر می بردت حاجت پرسیدن نیست
تکیه فرمای هر آنجا که رضایت باشد
ور حجابی کنی از همنفسان شرم مدار
خانه خالی کنم ار زانکه هوایت باشد
ور دگر رای شرابت نبود باکی نیست
آنقدر نوش کن از باده که رایت باشد
دل بجور تو نهادم چو روا می داری
که روانم هدف تیر بلایت باشد
گر سر وصل گدائی چو منت نیست رواست
پادشاهی تو چه پروای گدایت باشد
گوش کن نغمهٔ خواجو و سرائیدن مرغ
گر سر زمزمهٔ نغمه سرایت باشد