87
غزل شمارهٔ ۳۰۶
دلا سود عالم زیانی نیرزد
همای سپهر استخوانی نیرزد
برین خوان هر روزه این قرص زرین
براهل معنی بنانی نیرزد
چو فانیست گلدستهٔ باغ گیتی
به نوباوهٔ بوستانی نیرزد
چراغی کزو شمع مجلس فروزد
بدرد دل دودمانی نیرزد
زبان درکش از کار عالم که عالم
به آمد شد ترجمانی نیرزد
بقاف بقا آشیان کن چو عنقا
که این خاکدان آشیانی نیرزد
زمانی بیا تا دمی خوش برآریم
که بی ما زمانه زمانی نیرزد
برافروز شمع دل از آتش عشق
که شمع خرد شمعدانی نیرزد
چو خواجو گر اهل دلی جان برافشان
چه یاری بود کو بجانی نیرزد