70
غزل شمارهٔ ۲۵۸
در راه قربت ما ره بان چه کار دارد
در خلوت مسیحا رهبان چه کار دارد
در داستان نیاید اسرار عشقبازان
کانجا که قاف عشقست دستان چه کار دارد
با حکم الهی بگذرد ز حکم یونان
با بحر لامکانی عمان چه کار دارد
در ملک بی نیازی کون و مکان چه باشد
با سر لن ترانی هامان چه کار دارد
گر خویشتن پرستی کی ره بری بایمان
در دین خودپرستان ایمان چه کار دارد
حاکم چو عشق باشد فرمان عقل مشنو
کشتی چو نوح سازد کنعان چه کار دارد
عاقل کجا دهد جان در آرزوی جانان
در خانهٔ بخیلان مهمان چه کار دارد
در دیر درد نوشان درس ورع که خواند
در ملت مطیعان عصیان چه کار دارد
جان بیجمال جانان پیوند جان نجوید
چیزی که دل نخواهد با جان چه کار دارد
ما را بباغ رضوان کی التفات باشد
در روضهٔ محبت رضوان چه کار دارد
خواجو سرشک خونین بر چهره چند باری
جائی که مهر باشد باران چه کار دارد