89
غزل شمارهٔ ۲۶۳
ما دل به دست مهر تو زان باز داده ایم
کاندر طریق عشق تو گرم اوفتاده ایم
ما رطل های درد تو زان در کشیده ایم
کز رمزهای درد تو سری گشاده ایم
گفتی که دل بداده و فارغ نشسته ای
اینک برای دادن جان ایستاده ایم
ما آستین ناز تو از دست کی دهیم
چون دامن نیاز به دست تو داده ایم
تا هم قدم شدیم سگ پاسبانت را
از فرق فرقدین قدم برنهاده ایم
کس را چه دست بر ما گر عاشق توایم
مولای کس نه ایم که آزاد زاده ایم
ما هم به باده همدم خاقانیم و بس
کو راه باده خانه که جویای باده ایم