104
غزل شمارهٔ ۲۵۸
خیز تا رخت دل براندازیم
وز پی نیکوئی سر اندازیم
با حریفان درد مهرهٔ مهر
بر بساط قلندر اندازیم
دین و دنیا حجاب همت ماست
هر دو در پای دلبر اندازیم
دوست در روی ما چو سنگ انداخت
ما به شکرانه شکر اندازیم
مردم دیده را سپند کنیم
پیش روی بر آذر اندازیم
گرچه از توسنی چو طالع ماست
ما کمند وفا دراندازیم
گر بدین حیله صید شد بخ بخ
ورنه کاری دگر براندازیم
تا کی از غصه های بدگویان
قصه ها پیش داور اندازیم
شرح این حال پیش دوست کنیم
سنگ فتنه به لشکر اندازیم
تحفه سازیم جان خاقانی
پیش خاقان اکبر اندازیم