شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
غزل شمارهٔ ۲۵۱
خاقانی
خاقانی( غزلیات )
92

غزل شمارهٔ ۲۵۱

به صفت، عاشق جمال توایم
به خبر، فتنهٔ خیال توایم
خام پندار سوخته جگران
در هوس پختن وصال توایم
چه عجب گر ز وصل محرومیم
ما کجا محرم جمال توایم
غرقهٔ عشق و تشنهٔ وصلیم
که آرزومند زلف و خال توایم
رد مکن خشک جان من بپذیر
که برآورد خشک سال توایم
جای تو در دل شکستهٔ ماست
که تو ریحان و ما سفال توایم
از پی خدمت پدید آئیم
که تو عیدی و ما هلال توایم
به سلامیت درد سر ندهیم
زان که ترسنده از ملال توایم
همه تن چشم و سوی تو نگران
کعبتین وار دستمال توایم
گفت خاقانی ارچه هیچ کسیم
خاری از گلبن کمال توایم