کز پر گشادن او آفاق بست زیور

پرگار زد هوا را قوس قزح به شه پر

ز آن شد بهار رنگین، زین شد سحاب اغیر

آمد چو صفر مفلس وز صفر شد توانگر

کرد اعتدال بر وی بیت الشرف مقرر

چون موسی از شبانی گشتش بره مسخر

همچون بره برآمد پوشیده صوف اصفر

غسلش دهند و پوشند از حلهٔ مزعفر

کورا به حوض ماهی دادند غسل دیگر

بیماری دق آمد شب را که گشت لاغر

کاهیخت تیغ و آمد بر گاو قرصهٔ خور

چون کام روزه داران گشته صبا معطر

کز باد نوبهاری آکنده شد به عنبر

کز صنعت صبا شد گوی انگله معنبر

زر قراضه در وی چون تخم پیله مضمر

مشک است و زر و مرجان وین هر سه هست غم بر

سازد مفرح از زر مرجان و مشک اذفر

روز است آخته قد چون چتر شاه صفدر