88
شمارهٔ ۹۳۰
با تو در دل نبایدم رخ ماه
ی رخ نیارد شدن به خانه ماه
در شمایل قد تو لطف خداست
هست لطف خدا به تو همراه
بینمت دایم و چنان دانم
که نکردم هنوز نیم نگاه
گر گناهست در رخ تو نظر
باد چشم پر آب غرق گناه
غرق دریای آتش و آب است
جان عاشق میان گربه و آه
او خواهد برآمد از سر خاک
دردمند ترا به جای گیاه
طیب زلفت بخویش برد کمال
چون که با خاک رفت طاب ثراه