76
شمارهٔ ۷۸۱
ما در حریم مجلس عشاق محرمیم
با درد پار صاحبه و با ناله همدمیم
تا نوبت غلامی آن در به ما رسید
هر جا که می رویم عزیز و مکرمیم
عاقل خبر نیافت که ما را طریقه چیست
دیوانه پی نبرد که ما در چه عالمیم
در دور غصه های تو کان مستدام باد
فارغ ز شادمانی و آسوده از غمیم
از خون چو غنچه گرچه دل مالبالست
پیش لب و دهان نو خندان و خرمیم
دردسر طبیب گرانست بر سری
ما را که خسته خاطر از آسیب مرهمیم
اگر حال درد ما نکنی باور از کمال
از غم سؤال کن که شب و روز با همیم