68
شمارهٔ ۵۶۶
آن ترک مست بین که چها می کند دگر
هرگز وفا نکرد و جفا می کند دگر
چشمش که کافریست چه کافر که عین کفر
آهنگ و عزم کشتن ما می کند دگر
باد صبا بشوق ز دست خیال او
پیراهنی که داشت قبا می کند دگر
زنهار ازین زمانه بیدادگر مرا
کز بار و شهر خویش جدا می کند دگر
مسکین کمال از سر صدق و صفای دل
جائرا فدای عهد و وفا می کند دگر