102
شمارهٔ ۵۳
جانب ما خوب می آید که می آید حبیب
وز پی او زشت می آید که می آید رقیب
بر نتابد جان ما دردسر هر کسی دگر
می نشیند درد او در دل تو برخیز ای طبیب
چون کشی خوان به پیش جگر خواران غم
این گدای کمترین را بیشتر فرما نصیب
رحمتی گر می کند چشم تو بر افتادگان
در اشک من یتیم است و من مسکین غریب
گر به محراب آیت نور رخت خواند امام
آتش افتد در درون منبر از او خطیب
دم به دم جانی به تن می آیدم چون وقتها
باد طایب رها می آرد از زلف تو طیب
چیست این تیزی رنیا هر زمانت با کمال
پیش گل ای باغبان از خار بهتر عندلیب