شمارهٔ ۵۲۲
به من عید شد مبارک باد
عیدی عاشقان چه خواهی داد
عیدی و عید ما مه رخ تست
عید ما بی رخ تو عید مباد
گفته پرسم از تو عید دگر
. کاین وعده هم بعید افتاد
جانم از غم رهان چون عید رسید
عبد زندانیان کنند آزاد
عید شد بگذر از وعید کمال
عید سازند خاطر همه شاد