126
شمارهٔ ۴۴
گر به جستن باف گشتی یار ما
غیر جویانی نبودی کار ما
گر شدی دیدار او دبدن به خواب
خواب جستی دیده بیدار ما
گر به داغش سینه زخمی بافتی
یافتی مرهم دل افگار ما
کس دوای ما و درد ما نیافت
چند می جوید طبیب آزار ما
جان و سر در حلقه سودای او
گر به هیچ ارزد زهی بازار ما
هر حکایت کز لب او می کنیم
بوی جان می آید از گفتار ما
بار چون بشنید گفتارت کمال
گفت مولانائی و عطار ما