80
شمارهٔ ۳۷۲
بشیوه پسته و بادام تو یکی ز شکر
دگر ز نرگس بسیار خواب میپرید
دگر بر آب معلق نسنجمه آن غبغب
چو روشن است که روغن ز آب میچربد
بمیر تشنه که پروانه از تعطش شمع
چو سوخت بر مگسان شراب میچربد
دلم به آتش سوزان غمت موازنه کرد
به سوز و گریه ز آتش کباب میچربد
به فلک چو بمیزان رسید دید کمال
که از به آن رخ چون آفتاب میچربد