70
شمارهٔ ۱۰۵۶
گفتم ای سیم ذقن گفت کرا می گوئی
گفتم ای عهد شکن گفت چها می گوئی
گفتم ای آنکه نداری سر یک موی وفا
گفت معلوم شد اکنون که مرا می گونی
گفتم ای جان ز دل سخت نو فریاد مرا
گفت با ما سخن سخت چرا می گونی
گفتم آن زلف پریشان تو با مشک خطاست
تا چند پریشان و خطا می گونی
گفتم از باد نسیم تو شنیدن چه خوشست
گفت تا کی سخن از باد هوا می گونی
گفتم از دست دل خود به ملاکم راضی
گفت این خود ز زبان و دل ما می گونی
گفتمش کی رسد از بخت پیامی به کمال
گفت آن روز که از ماش سلامی گونی