115
شمارهٔ ۷۲ - وله ایضا
ای نشاط دل خرد نامت
خنک آن کس که می برد نامت
چشمۀ سلسبیل بگشاید
بر زبانی که بگذرد نامت
غم هستی ز خاطرش برود
هر که در خاطر آورد نامت
ای خوشا آن نفس که در دهنم
شکم نافه بر درد نامت
هر دل و جان که ذوق نام تو یافت
به دل و جان همی خرد نامت
چون به نامت رسید هیچ نماند
همه هستی فرو خورد نامت