143
شمارهٔ ۴۵ - ایضا له
نور دین ای که در افاق جهان
خاطر تو به هنر مشهورست
نظم پاکت شکر موزونست
لفظ عذبت کهر منثورست
نرگس از فضلۀ جام لطفت
جرعه یی خورد، از آن مخمورست
آفتاب از تپش خاطر تو
شعله یی یافت از ان محرورست
شرح اخلاق پسندیدة تو
بر ورقهای کرم مسطورست
نور عالم همه از مهر آید
دلم از مهر توزین پر نورست
به دعای تو دلم نزدیکست
صورتم گرچه ز خدمت دورست
اندرین عهد کز انواع محن
هر کراست دلی رنجورست
خاطرم گر نکند نظم سخن
پیش ارباب خرد معذورست
گرچه تقصیر فراوان دارم
عذر تقصیر برین مقصورست