87
شمارهٔ ۱۱۱ - وله ایضا
ای سخا پیشه یی کامید مرا
سوی بخت تو رهنمون آورد
پرتو همّت تو چون آتش
رخ بدین چرخ آبگون آورد
چون بدیدم که نشتر از ره فصد
از تن نازنینت خون آورد
عجب آمد مرا از ین حالت
هر زمان حیرتم فزون آورد
گفتم این دست بحر بود،چرا
همچو کان لعل از درون آورد؟
دست سرو، ارغوان شکوفه کند؟
یاسمین بار لاله چون آورد؟
شفق از افتاب طالع شد ؟
فلک این رسم نو کنون آورد؟
آخر الامر معنیی بس خوب
در دلم عقل رهنمون آورد
دست تو بر مثال دریاییست
که دو صد بحر را زبون آورد
همچو غوّاص سر بدو در برد
شاخ مرجان ازو برون آورد