شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
بخش ۵۱ - حکایت روباه و روباه بچه
جامی
جامی( سلامان و ابسال )
119

بخش ۵۱ - حکایت روباه و روباه بچه

گفت با روباه بچه مادرش
چون به باغ میوه آمد رهبرش
میوه چندان خور که بتوانی به تگ
رستگاری یافتن ز آسیب سگ
گفت ای مادر چو بینم میوه را
کی توانم کار بست این شیوه را
حرص میوه پرده هوشم شود
وز گزند سگ فراموشم شود