122
شمارهٔ ۷۷
می روی وز پی تو پیر و جوان می نگرند
به تعجب همه در صورت جان می نگرند
هست رویت گل خندان و جهانی مشتاق
همچو بلبل به تو در نعره زنان می نگرند
غیرتم هست ولی منکر حق نتوان بود
به تفرج به گل و سرو روان می نگرند
گر یکی را از نظر منع کنم می گوید
که تو هم می نگری گر دگران می نگرند
نتوان چشم کسی بست که در وی منگر
رایگان است نظر جمله جهان می نگرند
کس نداند که پری یا ملکی با مردم
در تو حیران شده خلقی به گمان می نگرند
عالمی منکر سودای هماهند ولی
زیر چشمت همه در چشم و دهان می نگرند
زاهدان نیز چو رندان همه شاهد بازند
فرق آن است که ایشان ز نهان می نگرند