124
شمارهٔ ۷۱
زاهدان با شاهدان همخانه اند
گرد هر شمعی دو صد پروانه اند
اهل دل در بت پرستی آمدند
شاهدان بت دیده ها بتخانه اند
بابری رویان نماند عقل و هوش
جمله معذورند اگر دیوانه اند
روی خوب آیینه خود ساختند
در سر زلف بتان چون شانه اند
از لب معشوق می نوشند می
فارغ از خمخانه و پیمانه اند
عارفان ما را ملامت می کنند
آن گران جانان ز دل بیگانه اند
مردم بینا دل جوهر شناس
چون همام اندر پی دردانه اند