166
شمارهٔ ۱۸
کرد طلوع آفتاب خیز برون بر چراغ
منزل ما ز آفتاب چون دل اهل صفاست
فتنهٔ صورت شود گو دل لعبت پرست
جان که به معنی رسید غافل ازین ماجراست
بود دلم بت پرست از کف ایشان بجست
دوست چو آمد بدرست بت شکنی کارماست
چشم صور بین بود بی خبر از حال دل
دیده دل را نظر بر صفت کبریاست
چند زنی ای همام لاف ز سودای او
عاشق وحیران دوست بسته در این ماجراست