شعرگرام - پایگاه شعر و ادب پارسی
شمارهٔ ۱۴۷
همام تبریزی
همام تبریزی( غزلیات )
116

شمارهٔ ۱۴۷

در رخت می نگرم صورت جان می بینم
آنچه دل می طلبد پیش تو آن می بینم
روح را چهرهٔ تو نور یقین می بخشد
عقل را پیش دهانت به گمان می بینم
در میان از دهنت بیشتر از نامی نیست
از وجودش سخن و خنده نشان می بینم
من از ان لب چوحدیثی به زبان می آرم
آب حیوان ز لب خویش چکان می بینم
وصف رویت نه به اندازه تقریر من است
که به صد مرتبه زان سوی بیان می بینم
روی و بالای تو را هر که ببیند گوید
آفتابی ست که بر سرو روان می بینم
من و وصلت چه خیالیست که بر خاکدرت
نقش پیشانی شاهان جهان می بینم
پای آهسته نه از خانه برون کان منزل
سر به سر پر دل صاحب نظران می بینم
فتنه روی تو تنها نه همام است آخر
عالمی را به جمالت نگران می بینم