121
شمارهٔ ۱۲۶
زهی مقبل که شد پیش تو مقبول
بود دایم به سودای تو مشغول
اگر از رویت نیابد عقل نوری
ز بینایی شود جاوید معزول
مثال روی تو با دیدۀ ما
مثال آفتاب و چشم معلول
حیات جاودانی آن کسی یافت
که شده از تیر مژگان تو مقتول
چه حاصل اهل حکمت را از تحصیل
چو غیر از گفت و گویی نیست محصول
گر از عشقت کنم شکلی تصور
نه جنس وفصل ونه موضوع ومحمول
همام از عشق گوید داستان ها
که با معشوق نتوان گفت معقول