94
غزل شمارهٔ ۹۹
ترا گهی که نظر بر من خراب افتد
دلم ز بسکه تپد در من اضطراب افتد
دلم بیاد لبت هر زمان شود بیخود
علی الخصوص زمانی که در شراب افتد
تو چون شراب خوری با رقیب خنده زنان
ز خنده تو نمک در دل کباب افتد
ز بهر جلوه چو خورشید من رود بر بام
بخانها همه از روزن آفتاب افتد
مگو: بدوزخ هجر افگنم هلالی را
روا مدار که بیچاره در عذاب افتد