126
غزل شمارهٔ ۴۱۳
سوی شکار، ای بت رعنا، چه میروی؟
شهری خراب تست، بصحرا چه میروی؟
گر میروی بشهر، که صیدی فتد بدام
اینجا مرا گذاشته، تنها چه میروی؟
بی سگ نمیروند سواران بعزم صید
چون ما سگ توایم، تو بی ما چه میروی؟
صید تواند گوشه نشینان شهر و کوی
بر عزم وحش بادیه پیما چه میروی؟
همراه تست لشکر حسن و سپاه ناز
با صد هزار فتنه و غوغا چه میروی؟
آیینه ای بگیر و تماشای خویش کن
سوی چمن بعزم تماشا چه میروی؟
چون یار وعده کرد، هلالی، بقتل تو
او میکشد، تو بهر تقاضا چه میروی؟